طه!! ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی...
غصه های دلش که لبریز می شد
خدا
با اسم کوچک صدایش می کرد...
طه!...
.
.
.
.
.
.
- می شود به اسم کوچک صدایم کنی ؟
اسرا را دیگر از شام برده اند...
کی می رسند کربلا نمی دانم...
دلم مانده پیش آن قبر کوچک در خرابه که دیگر هیچ کس روی آن گل نمی گذارد...
گاهی آرزوهایم
آنقدر برایم شفاف می شوند
که "تو" در قاب دلم
منعکس می شوی
آرزوهای نابی که
شناسنامه ام به "تو" برسد...
و بشوم از نسل همان آدم های بی تکراری که شناسنامه شان به خدا میرسد...
_(جمله ای که در وصف شهید قدوسی گفته شده)_
که از حضیض تعلقاتم بریده شوم
و به اوج طعم ناب عشق "تو" برسم
نشانم بده
کدامین تنفس سپیده دم خالصانه
مرا تا طعم دلچسب عشق تو
می کشاند؟!
پی نوشت
- مدتیه به دلایلی حضورم تو این کلبه دلتنگی ها کم شده که ان شاء الله سعی میکنم بیشتر حضور داشته باشم.
- ممنونم از عزیزانی که همیشه پیگیر و جویای احوال این بنده حقیر هستند
- این روزها خیلی از رفقا عازم حرم اربابند و هنوز برات ما امضاء نشده
- حسین من؛ بیا و این دل شکسته را بخر